روزی روزگاری ، پدری برای مریم، برای آن نیمهاش که تقصیر نداشت، خطاب به اراذلِ فاضلِ شنگول نوشته بود: " عیسی پدر نبود، پسر بود! "
من ؟ حالا میفهمم پدرانگی و قهرمان در سایه بودن چه غریب است. جشن گرفتن موفقیتیست، که باید خودت را محو و ناپیدا کنی ، همهجای دنیا کودک مانده باشی ، اینجا و در این نسبت و رابطه، باید اندازهی نقشی ازلی و ابدی باشی و نمیدانی چه بزرگی بدون اینکه خودت بدانی.
برای پدرری که خودش میداند !